نظر داروین بر این بود که موجودهای زنده برای تکامل راه پر پیچ و خمی را بر بنیاد آزمایش و خطا میپیمایند. در طی این دوران اعضاء زاید و بیهوده به خاطر کمک به رشد و پیشرفت آنهایی که سودمند و برای بقا موثرند از بین میروند. از این رو به منظور سازش با محیط ناسازگار همه واکنشها و پاسخهای مربوط راه تکامل پیش میگیرند. در انسان عامل روانی وسیله سازش بیشتری را با محیط فراهم میآورد. به این مناسبت شایستهترین موجود برای زنده ماندن حساب شدهترین و سازگارترین رفتارها را انجام میدهد. البته، این همان نتیجهای است که داروین از نظریه انواع خود به دست آورده است و هال در مورد رفتار و نظام یادگیری همین اصل را معتبر میشناسد .
بازگشت یادگیری انتظاری
تولمن پیشرو نوع خاصی از روانشناسی رفتارگرایی است که آن را روانشناسی انتظاری مینامند. وی رفتار را از لحاظ مولکولی ، یعنی بر حسب جزئیات فیزیکی و فیزیولوژیکی آن توصیف نمیکند بلکه به خصوصیات و چگونگی کلی آن میپردازد. به عقیده او هر جزئی از رفتار را باید بخش مربوطی از رفتار کلی دانست که به سوی هدفی متوجه است. تولمن آموختههای حیوان را وسیلهای برای رسیدن به هدف مشخصی، مبتنی بر آزمایش و خطا تلقی میکند. حیوان برای نیل به هدف به اکتشاف موقعیت محیطی میپردازد. برخی از نخستین رفتارهایش با روش معینی انجام میشود، اما قسمت اعظم رفتار او براساس تجربههای قبلی رخ میدهد در این حالت حیوان در جستجوی هدفی است که در رفتار او تاثیر فراوان دارد. تولمن این پدیده را انتظار هدف مینامد و نظریه یادگیری او به شرطی شدن انتظاری موسوم است. وی بیشتر آزمایشهای خود را را دستگاه ماز مانندی انجام میداد: در این آزمایشها حیوان برای رسیدن به هدف یا پاداش مجبور بود راه خود را از میان موانع گوناگونی که در سر راه او قرار داشتند پیدا کند.
تولمن نخستین روانشناس رفتارگرایی است که روش محرک پاسخ را در مورد کاربرد رفتار حیوانات برای توصیف رفتار آدمی بسیار محدود و ناکافی میداند به نظر او این روش به تفاوتهای فردی توجهی ندارد و نمیتواند پاسخگوی بسیاری از جنبههای جالب و پیچیده رفتار آدمی باشد. به این جهت، پیشنهاد میکند که در رابطه محرک – پاسخ ( ) عوامل اضافی دیگری گنجانده شود. وی عواملی را که میان محرک و پاسخ قرار میگیرند تا رفتار خاصی را به وجود آورند متغیرهای مداخلهگر مینامند. این متغیرها که از رفتار مشهود استنتاج میشوند باید برای توصیف رفتار مورد توجه قرار گیرند. به عقیده او متغیرهای مداخلهگر علاوه بر محرکهای درونی و برونی، مانند انگیزش، موقعیتهای یادگیری، تاریخ گذشته یا فرضیهها و وسایل نیل به هدف به عوامل دیگری مانند اشتها، نیازهای بدنی و روانی و مهارتهای جنبشی و همه اموری که در رفتار موجود زنده تاثیر میکند اطلاق میشود. در نظریه انتظاری تولمن سه عامل دخالت دارند و آنها را به صورت زیر نمایش دادهاند.
• منظور از وسیله یا موجب عمل آن است که آن را برآورنده انتظار نیز میتوان نامید.
• پاسخ یا عملی است که به دنبال پدید میآید.
• نتیجهای است که از پاسخ حاصل میشود و آن را انتظار هدف مینامند. در رابطه بالا دکمه زنگ ، فشردن دکمه و صدای زنگ انتظار است. پس، به طور خلاصه این سه عامل عبارتند از: وسیله، عمل و نتیجه عمل .
تولمن مانند پاولف روانشناسی است که به اصل مجاورت اعتقاد دارد و پیوند میان محرکها را مهم میداند. محرک جدیدی را که با محرک معناداری پیوند یافته است نشانه و محرک معنا دار را امر اعتباری میخواند. حال آنکه پاولف در نظریه بازتابی خود صدای زنگ را محرک شرطی(غیرطبیعی) و غذا را محرک طبیعی (غیرشرطی) نام میدهد. گاهی فرد پس از اینکه نشانه ظاهر شد فقط در انتظار امر اعتباری یا محرک معتبر است و گاهی هم پیش از آنکه امر اعتباری نمایان شود به فعالیتهایی میپردازد.
تولمن این حالت انتظار یا عمل را به مسیر رفتار تعبیر میکند و طرح آن را چنین ترسیم مینماید:
نشانه _________ مسیر رفتار __________ امر اعتباری
این روانشناس به علت توجه به رابطه میان نشانه و امر اعتباری یکی از طرفداران نظریه پاولف به شمار میآید و برخلاف ثورندایک و گاتری که رابطه میان محرک و پاسخ را مهم میدانند، وی پیوند میان محرکها را در ایجاد یادگیری و عادت اساس کار خود قرار میدهد.
تولمن معتقد است که برای آموختن نیازی به پاداش یا تقویت نیست. یادگیری هنگامی ایجاد میشود که امر اعتباری پس از نشانه ظاهر شود. در این میان چگونگی امر اعتباری مطرح نیست. یعنی، به خوبی و بدی یا مطلوب و نامطلوب بودن آن کاری ندارد.
امر اعتباری میتواند درد و رنج، ترس و اضطراب یا غذا باشد. همانطور که در بالا بیان شد نظریه یادگیری تولمن به یادگیری انتظاری معروف است که میتوان آن را به صورت زیر تعریف کرد:
هر وقت پس از نشانهای (محرک شرطی) امر اعتباری (محرک اصلی یا غیرشرطی) ظاهر شود یادگیرنده میان این محرکها ارتباط برقرار میکند و یادگیری ایجاد میشود. تولمن این اصل را اساس یادگیری میداند و معتقد است که راه وصول به هدف باید موفقیتآمیز باشد وگرنه پاداش موجب یادگیری نمیشود، بلکه انتظار حیوان را تثبیت میکند و به احتمال تجدید رفتار میافزاید. از این راه جاذبه مثبتی میان سایق نخستین و هدف مورد نظر برقرار میشود. یعنی، جاذبه مثبت، به تناسب هدف، نیروی انگیزش رفتار را افزایش میدهد.
اگر نشانه یا محرک معینی همواره با محرک منفی همراه باشد بیشک ترکیب این رویدادها نیز آموخته میشود. اعتقاد ثورندایک بر این بود که تنبیه پیوند میان محرک و پاسخ را تضعیف مینماید، اما تولمن عقیده دارد که تنبیه موجب تقویت رابطه آنها میشود. البته، منظور ثورندایک از رابطه با نظر تولمن تفاوت دارد و آن تغییری است که در پاسخ ایجاد میشود. یکی از موضوعهای مهمی را که تولمن برخلاف ثورندایک درباره یادگیری مورد بحث قرار میدهد انتظار تنبیه است.
یادگیری نهایی
توجه تولمن در یادگیری به اصل رابطه محرکها او را بر آن داشت که میان یادگیری و عمل تمایز قائل شود. یادگیری از لحاظ داشتن معلومات با یادگیری از نظر توانایی انجام عمل تفاوت دارد. همه افراد چیزهایی میآموزند، یعنی معلوماتی به دست میآورند، اما همیشه این معلومات را ابراز نمیکنند، بلکه آنها را به گونهای در ذهن خود انبار میکنند و هنگام نیاز به سراغ آنها میروند. این تمایز میان داشتن معلومات و توانایی انجام دادن عمل موجب شد که تولمن اصطلاح یادگیری نهانی را پیشنهاد نماید. به این سبب وی معتقد است که هر کسی، بیآنکه تظاهر به دانستن کند، میتواند معلوماتی داشته باشد و در موقع مقتضی معلومات خود را نشان دهد. پس دانایی و توانایی به صورت پنهانی نیز وجود دارد.
مسائل یادگیری
در زیر خلاصهای از چند برداشت تولمن درباره مسائل جاری یادگیری بیان میشود:
• استعداد: تولمن اصولی را که بازگو کننده استعداد و توانایی افراد میباشند قبول دارد. در این زمینه توجه او بیشتر به درجهبندی آنگونه مطالبی معطوف است که مستلزم کمترین یا بیشترین میزان هوشی برای یادگیری است. البته، پیشگویی درباره حیوانات و اینکه در حل مسائل چه رفتارهایی دارا میباشند، ممکن است در مقایسه یک موجود زنده با دیگری مشکلات و محدودیتهایی به وجود آورد.
• تمرین: تمرین از آن رو که سبب استحکام انتظار در رابطه
میشود از نظر تولمن دارای ارزش و اهمیت است. اما تمرین را نمیتوان علت اصلی برای پاسخ درست دانست. یعنی تکرار صرف، بیآنکه پیوستگی امر اعتباری با پاسخ منظور گردد، موجب برقراری رابطه نخواهد شد.
• ادراک: فرایندهای شناختی اساس رفتار یادگیری کلی یا یکپارچه میباشند. به این جهت، تولمن به یادگیری و تفکر خلاق توجه خاصی دارد. آنگونه یادگیری را اساسی میداند که، بنا به مقتضیات محیط و موقعیت، سازش معقولی را فراهم آورد. به نظر او یادگیری نامعقول آن است که موضوع یادگیری متناسب با توانایی و ظرفیت فرد نباشد، یا به صورتی انجام پذیرد که نتایج عملی آن عاید یادگیرنده نگردد. در یادگیری موثر بینش نقش مهمی را به عهده دارد. اما بینش در یادگیری منحصر به انسان نیست. موشها و پستانداران دیگر نیز میتوانند دارای بینش باشند.
• انتقال: موضوع انتقال کمتر مورد توجه افرادی است که درباره جانوران آزمایش میکنند. تا حدودی همه آزمایشهای مربوط به تغییر پاداش، تغییر سایق، مکانآموزی و یادگیری نهانی آزمایشهایی هستند که به نحوی با موضوع انتقال سر و کار دارند. مقصود از انتقال این است که جاندار آنچه در موقعیت خاصی آموخته است بتواند در موقعیت دیگری به کار برد. در همه نظریههای شناختی فرض بر این است که انتقال در سطح وسیعی صورت میگیرد، به شرط آنکه روابط اساسی موقعیت در معرض مشاهده یادگیرنده قرار گیرد.
بازگشت
نظریه کمّی اسپنس
ماهیت نظریه یادگیری اسپنس